شعری از آیت الله محمد صالح حائری مازندرانی

تا دور از آن نگار دلارا نشسته ایم

رخ از همه نهفته و تنها نشسته ایم

بودیم ما به کوی وفا همنشین ولیک

او رفت و ما هنوز همانجا نشسته ایم

آشفته خاطریم ز طوفان حادثات

مانند موج بر سر دریا نشسته ایم

از داغ سینه سوز دلم کس خبر نشد

دور از نظر چو لاله به صحرا نشسته ایم

بر من مبر ز ترک کمانت گمان بد

بال و پرم شکسته که از پا نشسته ایم

در وحشت سیاهی این شام دیرپای

تا سر زند سپیده ی فردا نشسته ایم

در گلشن امید به جز خار و خس نماند

محنت زده به ماتم گلها نشسته ایم

باز آ و بین که بهر نثار تو صالحی

جان را به کف گرفته مهیا نشسته ایم


واژگان کلیدی : آیة الله حائري سمناني،اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،صالح سمناني.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها