قصاب کاشانی – غزل شماره 93
دمید خط ز لب یار و شد بهار قدح
خوش آن زمان که زنم بوسه بر کنار قدح
شراب شوق به بالا رسیده نشئه او
مگر فتاده نگاه تو بر عذار قدح
نشد ز باده انگور کس خراب آسان
مگر تو گوشه ی چشمی کنی به کار قدح
هجوم لشگر غم چون شود چه زین بهتر
که همچو باده گریزیم در حصار قدح
هوای دوست مبادم تهی ز کاسه ی سر
به جز شراب نیاید کسی به کار قدح
گهی است در کف ساقی دمی است بر لب یار
به عیش میگذرد روز و شب مدار قدح
مصاحبی که توان کرد دل از آن خالی
در این بساط چو قصاب نیست یار قدح