فرخی یزدی – غزل شماره 160
دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم
پا در آن سلسله نگذاشته از دست شدم
ننهادی قدمی بر سرم ای سرو بلند
گر چه در راه تو من خاک صفت پست شدم
کس چو من در طلب شاهد آزادی نیست
زانکه با نیستی از پرتو آن هست شدم
ناوک ناز تو پیوسته شد از شست رها
ناز شست تو که من کشته ی آن شست شدم
تا ابد مستیم از جلوه ی ساقی باقیست
زانکه از آن می باقی ز ازل مست شدم