فرخی یزدی – غزل شماره 142
با دشمن اگر میل تو پنداشته بودیم
ای دوست دل از مهر تو برداشته بودیم
دردا که نبودش به جز از کینه ثمر هیچ
تخمی که ز مهر تو به دل کاشته بودیم
ز آن پیش که آزاد شود سرو تهیدست
ما پرچم آزادگی افراشته بودیم
تشکیل غلط قاعده ی فقر و غنا گشت
ای کاش که این قاعده نگذاشته بودیم
پر ساختن کیسه اگر مقصد ما بود
همچون دگران جیب خود انباشته بودیم
سرلوحه ی طوفان شده گلرنگ که در آن
ما شرح دل خون شده بنگاشته بودیم