غزلیات قصاب کاشانی

در این بخش غزلیات قصاب کاشانی نوشته شده است .

فهرست غزلیات به ترتیب حروف الفبای حرف آخر قافیه یا ردیف است

برای خواندن هر شعر ، روی آن کلیک کنید :

 

الف :

غزل شماره 1 : اول به نام آنکه زد این بارگاه را

غزل شماره 2 : ای ذات پاکت از همه ماسوا، سوا

غزل شماره 3 : ساقی بیا که باز خراب است حال ما

غزل شماره 4 : ای کز دو زلف سرکشت داریم در تن تاب‌ها

غزل شماره 5 : نهاده حسن تو بنیاد دلربایی را

غزل شماره 6 : خط سبز از رخت چون سر زند جان می‌کند پیدا

غزل شماره 7 : تا گشود از بهر گفتاری لب خاموش را

غزل شماره 8 : ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را

غزل شماره 9 : ز سنبل بند بر دل می‌گذارد موی این صحرا

غزل شماره 10 : اگر آن شمع بزم دل رود مستانه در صحرا

غزل شماره 11 : می‌رساند از ره ظلمت به منزل مور را

غزل شماره 12 : توان دیدن ز روی پیرهن چون گل صفایش را

غزل شماره 13 : ز تأثیر محبت سوخت در دل کینه عاشق را

غزل شماره 14 : در خون جگر همچو حباب است دل ما

غزل شماره 15 : ز هر جانب که آن سرو روان خندان شود پیدا

غزل شماره 16 : بیایید ای حریفان تا مگر جوییم راهی را

غزل شماره 17 : پیچ و تاب زلف مشکینت شده زنجیرها

غزل شماره 18 : صیاد به من تنگ چنان کرده قفس را

غزل شماره 19 : عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا

غزل شماره 20 : بکش از رخ نقاب و بر فروزان عارض گل را

غزل شماره 21 : چند روزی شد که حیرانم نمی‌دانم چرا

غزل شماره 22 : تا نگاه دل‌فریبش در نظر دارد مرا

غزل شماره 23 : افزود عکس رویش خوش بر صفای مینا

غزل شماره 24 : بازآ که دل از داغ تو آراسته تن را

غزل شماره 25 : تا کرده محبت هدف تیر تو جان را

غزل شماره 26 : ای خرم از نسیم وصالت بهارها

غزل شماره 27 : دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما

غزل شماره 28 : کی ز جور دهر کم فرصت الم داریم ما

ب : 

غزل شماره 29 : مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت من است امشب

غزل شماره 30 : گفتگویت در تبسم می‌کند شکر در آب

غزل شماره 31 : عمریست در خیال تو از روز تا به شب

غزل شماره 32 : گر شود آن شوخ با من مهربان دارم عجب

غزل شماره 33 : روشن شده از حسن تو کاشانه‌ام امشب

غزل شماره 34 : هر کجا عکس جمال یار می‌افتد در آب

غزل شماره 35 : چو رخ برتافت دیدم طره ی گیسوی یار امشب

غزل شماره 36 : دعوی لبت دمی که به مرجان کند در آب

غزل شماره 37 : چو عکس خویش نمودار می‌کند مهتاب

غزل شماره 38 : دارم از دست تو شب تا صبح با چشمی پر آب

غزل شماره 39 : ای دل بیهده گفتار ادب باش ادب

ت : 

غزل شماره 40 : از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست

غزل شماره 41 : بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است

غزل شماره 42 : برده دل از من پری‌رویی نمی‌گویم که کیست

غزل شماره 43 : دیده ی خونبار ما چون گشت گریان مفت ماست

غزل شماره 44 : عالمی را سوختی از جلوه، ای رعنا بس است

غزل شماره 45 : از لبش گفتار و گفتار از دهن نازک‌تر است

غزل شماره 46 : نخلی است روزگار و مرا تیشه شیشه است

غزل شماره 47 : خال رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته ست

غزل شماره 48 : چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است

غزل شماره 49 : آخر آن وحشی نگه بر دل ره تدبیر بست

غزل شماره 50 : چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت

غزل شماره 51 : کوکبم شد تار و سالم خشک و ماهم پاک سوخت

غزل شماره 52 : از قدت امروز گلشن را صفای دیگر است

غزل شماره 53 : مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست

غزل شماره 54 : رفته‌رفته رفتم از یادت ببین احوال چیست

غزل شماره 55 : شبم به محنت و روزم به هجر یار گذشت

غزل شماره 56 : آن شوخ دل‌آرا رخ زیباش لطیف است

غزل شماره 57 : بر هر که نیک دیده گشادم فنای توست

غزل شماره 58 : روزی که کرد گردون غم‌های یار قسمت

غزل شماره 59 : هر داغ دل ز پرتو حسنت ستاره‌ای ست

غزل شماره 60 : ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت

غزل شماره 61 : می‌کنم طوفی نمی‌دانم که طوف کوی کیست

غزل شماره 62 : پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است

غزل شماره 63 : یک نفس بی یاد جانان زندگانی مشکل است

غزل شماره 64 : در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست

غزل شماره 65 : اگر داغ جنون خون بر دل ما می‌کند مرد است

غزل شماره 66 : به رخ شکستن طرف کلاه بابت کیست

غزل شماره 67 : یاد تو مونس شب تار دل من است

غزل شماره 68 : با تو همین یک سخنم آرزوست

غزل شماره 69 : در شهربند عمر که کس را دلیل نیست

غزل شماره 70 : آن کس که بار عشق به آهی کشیده است

غزل شماره 71 : منم که وصف تو آرایش بیان من است

غزل شماره 72 : بر سر تو را چو طره کاکل شکسته است

غزل شماره 73 : آتشین‌خو دلبری دارم که عالم زار اوست

غزل شماره 74 : سرم ز مندل و دوشم گر از عبا خالی است

غزل شماره 75 : ماییم که جز اشک ندامت بر ما نیست

غزل شماره 76 : آنکه همچون جان تنگت دست در آغوش داشت

غزل شماره 77 : کوی یار است و به هر گوشه بلا ریخته است

غزل شماره 78 : باد رنجور آن تنی کز درد او بیمار نیست

غزل شماره 79 : آرام نگاهت ز دل سنگ گرفته است

غزل شماره 80 : سیر دنیا یک قدم نشو و نمایی بیش نیست

غزل شماره 81 : خال عنبربو، جدا و خط مشکین‌مو جداست

غزل شماره 82 : تن چه باشد چاردیوار بنای عاریت

غزل شماره 83 : خوشه ی خرمن ما را دل صد چاک بس است

ث : 

غزل شماره 84 : روی بر آیینه زآن رخسار می‌گویم حدیث

غزل شماره 85 : همرهان بر سینه بی دلدار سنگ ما عبث

غزل شماره 86 : ای وصل تو را آرزوی دل شده باعث

ج : 

غزل شماره 87 : از کج‌نهاد سر نزند جز بیان کج

غزل شماره 88 : ای خطّت از قلمرو خوبی ستانده باج

غزل شماره 89 : خون می‌خورم ز عشق و مدارم گرفته اوج

غزل شماره 90 : روز اول چون حباب از هم‌نشینی‌های موج

ح : 

غزل شماره 91 : خط چو سر زد عارض دلدار می‌یابد فرح

غزل شماره 92 : رفت شب تا پرده از رخسار بگشاید صباح

غزل شماره 93 : دمید خط ز لب یار و شد بهار قدح

خ : 

غزل شماره 94 : مبین به عارض آن سبز گندمین گستاخ

غزل شماره 95 : تنها در این هوا نه همین آب کرده یخ

غزل شماره 96 : ای با رخ تو خال سفید و سیاه و سرخ

د : 

غزل شماره 97 : آن را که داغ عشقش پا تا به سر نباشد

غزل شماره 98 : کی تواند هر طبیبی چاره ی هجران کند

غزل شماره 99 : ندارد مرگ هر کس کشته ی آن تیر مژگان شد

غزل شماره 100 : بوی عود و بید در مجمر مشخص می‌شود

غزل شماره 101 : به عشقی کرده‌ام در بحر مأوا تا چه پیش آید

غزل شماره 102 : بیرون خیالت از دل غافل نمی‌رود

غزل شماره 103 : اسیران را زیانی از گرفتاری نمی‌باشد

غزل شماره 104 : به هر نفس دلم از داغ یار لرزد و ریزد

غزل شماره 105 : عزیزا چون به من دل مهربان کردی خوشت باشد

غزل شماره 106 : هر دم از شوق تو چشم اشکبارم گل کند

غزل شماره 107 : در حدیث لعلش آتش از زبانم می‌چکد

غزل شماره 108 : برافکندی ز رخ تا پرده ظلمت از جهان گم شد

غزل شماره 109 : لبش بر گردن عاشق بسی حق نمک دارد

غزل شماره 110 : نگاهم چون دچار عارض آن دلربا گردد

غزل شماره 111 : عاقبت کوی تو ما را مسکن دل می‌شود

غزل شماره 112 : دلم شبی که به شکّر لبی خطاب ندارد

غزل شماره 113 : گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند

غزل شماره 114 : سر در ره جانانه فدا شد چه به جا شد

غزل شماره 115 : عجب مدار گرم دل ز دیدگان بچکد

غزل شماره 116 : نشستن با تو و بر خود نبالیدن ستم باشد

غزل شماره 117 : آن سرو سیم‌اندام من چون از گلستان بگذرد

غزل شماره 118 : تا دست شانه در شکن زلف یار بود

غزل شماره 119 : ز وصلش دور بودم جان ز بس می‌رفت و می‌آمد

غزل شماره 120 : دلم تا کرد یاد از آن رخ جانانه روشن شد

غزل شماره 121 : روز نوروز علاج شب هجران نکند

غزل شماره 122 : چون خونم از دو دیده ی گریان روان شود

غزل شماره 123 : از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند

غزل شماره 124 : لب‌تشنه ی نیاز چو بی‌تاب می‌شود

غزل شماره 125 : تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد

غزل شماره 126 : روزی که خط به گرد رخش جلوه‌گر شود

غزل شماره 127 : عشق آن روزی که با دل‌ها نمک را تازه کرد

غزل شماره 128 : مگر تیر جفای یار پر در بسترم دارد

غزل شماره 129 : خوبان چو خنده بر من بی‌تاب کرده‌اند

غزل شماره 130 : از دل اول، باده مهر کارها را می‌برد

غزل شماره 131 : خورشید تف از عارض تابان تو دارد

غزل شماره 132 : عشق بی‌دردسر نمی‌باشد

غزل شماره 133 : قوّتی نه در تن من نه توانی مانده بود

غزل شماره 134 : عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد

غزل شماره 135 : وصالت بی‌کسان را جمله کس باشد اگر باشد

غزل شماره 136 : هر کجا آیینه ی رخسار او پیدا شود

غزل شماره 137 : درشتی از مزاج سخت‌طینت کم نمی‌گردد

غزل شماره 138 : از آن رو سرمه ی دنباله‌دارش قصد جان دارد

غزل شماره 139 : در دل به جز از عکس رخ دوست نگنجد

غزل شماره 140 : نه دل جدا ز تو بیدادگر توانم کرد

غزل شماره 141 : اسیران جای هم از خاک دامن‌گیر هم دارند

غزل شماره 142 : بیا که بی گل رویت دلم قرار ندارد

غزل شماره 143 : دل من چون به هوای سفری برخیزد

غزل شماره 144 : در دل خیال یار بسی جلوه می‌کند

غزل شماره 145 : آن کس که شبی دیده ی بیدار ندارد

غزل شماره 146 : ز من دل برده دلداری که از اهل وفا رنجد

غزل شماره 147 : چون شام قدر از همه مستور می‌شود

غزل شماره 148 : هر دل که تیر غمزه ی او را هدف شود

غزل شماره 149 : سوختم از هجر تا جانان به فریادم رسد

غزل شماره 150 : خوب‌رویان چون سپاه غمزه را رو می‌دهند

غزل شماره 151 : نه همین زآتش عشقت دل و جان می‌سوزد

غزل شماره 152 : عشقبازان جمله گلچین گلستان تواند

غزل شماره 153 : به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد

ذ : 

غزل شماره 154 : ای تیغ غمزه ی تو به وقت غضب لذیذ

غزل شماره 155 : پس از دیدار قاصد چون فتادم دیده بر کاغذ

ر : 

غزل شماره 156 : می‌کند هر دم به قصدم چرخ تقدیر دگر

غزل شماره 157 : صبح وصال را اثر آمد هزار شکر

غزل شماره 158 : چو باز کرد شکرخنده شد اسیر شکر

غزل شماره 159 : ای خرم آن زمان که بود یار در کنار

غزل شماره 160 : بتی دارم به حسن از کافرستان کافرستان‌تر

غزل شماره 161 : دارم بتی ز کج کلهان کج‌کلاه‌تر

غزل شماره 162 : شد مرا تا دل ز عکسی روی آن جانانه پر

غزل شماره 163 : عشق داد از درد او هر لحظه پیغام دگر

غزل شماره 164 : آب شد دل دست و پا از من نمی‌آید دگر

غزل شماره 165 : شده‌ست از بس که روز از ماه و ماه از سال رسواتر

غزل شماره 166 : ای کعبه ی ارباب وفا کوی رفوگر

ز : 

غزل شماره 167 : در قفس جا دارم و غافل ز صیادم هنوز

غزل شماره 168 : تار قانون جهان ساز نگردد هرگز

غزل شماره 169 : آن روز که کردند به دل تخم وفا سبز

غزل شماره 170 : با دل غم‌دیده‌ی صیدافکن عاشق‌نواز

غزل شماره 171 : گر شوی آشنا به سوز و گداز

غزل شماره 172 : بازم از خون جگر دیده ی تر شد لبریز

س: 

غزل شماره 173 : در دلم عیشی که می‌بینم غم یار است و بس

غزل شماره 174 : آنچه ناید هرگزم از دست، تدبیر است و بس

غزل شماره 175 : غرقه ی دریای عشقیم از کنار ما مپرس

ش : 

غزل شماره 176 : حجاب از رخ چو بردارد نگاهش

غزل شماره 177 : گه انیس دشت و گاهی محرم گلزار باش

غزل شماره 178 : به نوعی گرم رفت از سینه بیرون تیر مژگانش

غزل شماره 179 : کنی گر رو به صحرا روی صحرا می‌شود آتش

غزل شماره 180 : ای دل همیشه طالب دیدار یار باش

غزل شماره 181 : قانع دلا به خشک و تر روزگار باش

غزل شماره 182 : مهی دارم که هرگه پرده بردارد ز رخسارش

غزل شماره 183 : به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش

غزل شماره 184 : ماییم و درد و داغ دل بی‌قرار خویش

غزل شماره 185 : هزار حیف کزین عمر پنج‌روزه ی خویش

غزل شماره 186 : صدای بال جبریل است آواز پر تیرش

ص : 

غزل شماره 187 : بدان قرار که تن را بود به جان اخلاص

غزل شماره 188 : عشق آمد و مرا ز الم می‌کند خلاص

غزل شماره 189 : می‌کند بی‌گنه‌ام هر نفس آن یار قصاص

غزل شماره 190 : منم فتاده به راه تو خاکسار مشخّص

ض : 

غزل شماره 191 : ای پای تا به سر همه عضوت تمام، فیض

غزل شماره 192 : چندان‌که حمد و سجده بود در نماز فرض

غزل شماره 193 : می‌دهد هر ساعتی چشمش شرابم ز اعتراض

ط : 

غزل شماره 194 : می‌رسد هر لحظه زخم تازه بر جان بی‌غلط

غزل شماره 195 : دل به دهر حیله‌گر دادم غلط کردم غلط

غزل شماره 196 : یار هجران وفا کند به غلط

غزل شماره 197 : چون سبزه از کنار گلستان دمیده خط

ظ : 

غزل شماره 198 : به هر کجا که روی باشدت خدا حافظ

غزل شماره 199 : گوییا خط عارض آن دلربا را کرده حفظ

غزل شماره 200 : مرا که هست ز هر باب کردگار حفیظ

ع : 

غزل شماره 201 : من که در بزم تو دارم راه پایی همچو شمع

غزل شماره 202 : ای ز رخسار تو شب سوختن آموخته شمع

غزل شماره 203 : هم در زمین و هم به سما می‌کنم سماع

غزل شماره 204 : ای قدّ تو چون معنی برجسته ی مصرع

غزل شماره 205 : لب آن شوخ طالب علم خندان است در واقع

غزل شماره 206 : ز دیدن تو شود دیده را حیا مانع

غ : 

غزل شماره 207 : بسوز بر تن خاکی ز داغ یار چراغ

غزل شماره 208 : تنها نه دل لاله کباب است در این باغ

غزل شماره 209 : رویت از آیینه ی دلدار می‌گیرم سراغ

ف : 

غزل شماره 210 : روز و شب در بزم دوران بی‌قرارم همچو دف

غزل شماره 211 : دیده تا چند به دیوار تو یا شاه نجف

غزل شماره 212 : مقصد عاشق همین یار است دنیا بر طرف

غزل شماره 213 : گر نخواهی سازدت در بزم بی‌مقدار حرف

ق : 

غزل شماره 214 : غم از آیینه ی خاطر زدودم تا شدم عاشق

غزل شماره 215 : گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق

غزل شماره 216 : می‌روم تا کوی جانان آخر از تأثیر عشق

ک : 

غزل شماره 217 : کم خور ای روشن‌ضمیر از سفره ی دونان نمک

غزل شماره 218 : ای در نظرم نشو و نمای تو مبارک

غزل شماره 219 : پس از وفاتم اگر بگذری تو بر سر خاک

ل : 

غزل شماره 220 : دهری که از او کام روا نیست چه حاصل

غزل شماره 221 : عالم همه باطل غم عالم همه باطل

غزل شماره 222 : برنمی‌آید به کار کس ثبات بی‌محل

م : 

غزل شماره 223 : نمی‌رفتم برون از جاده گر هشیار می‌بودم

غزل شماره 224 : ز حرف مدعی از الفت دلدار می‌ترسم

غزل شماره 225 : ای شمع دل‌افروز به قربان تو گردم

غزل شماره 226 : بیا که بی تو دمی نیست کاضطراب ندارم

غزل شماره 227 : تا بار عشق بر دل پر غم گذاشتیم

غزل شماره 228 : ما اسیران همه مرغان خوش‌الحان همیم

غزل شماره 229 : شد گرم تمنای تو سودای نگاهم

غزل شماره 230 : من آن نخلم که چون در موسم حاصل ثمر ریزم

غزل شماره 231 : به عشق تو گر سر نبازم چه سازم

غزل شماره 232 : تا خون خویش در ره جانانه ریختیم

غزل شماره 233 : میان خوب‌رویان تا نمودند انتخاب از هم

غزل شماره 234 : در عشق عاقبت به بلا مبتلا شدیم

غزل شماره 235 : چگونه پیش تو آیم فسانه‌ای که ندارم

غزل شماره 236 : زآتش عشق تو در هر جا که مأوا می‌کنم

غزل شماره 237 : ای خوش آن روز که از خواب گران برخیزم

غزل شماره 238 : عاشقم عاشقم به یار قسم

غزل شماره 239 : در هر دو جهان عاقل و فرزانه نباشم

غزل شماره 240 : بر میان تاری ز زلف یار می‌خواهد دلم

غزل شماره 241 : مردیم ز غم تا به تو خودکام رسیدیم

غزل شماره 242 : شبی ای مه به پابوست رسیدن آرزو دارم

غزل شماره 243 : سوختم مهر یار را نازم

غزل شماره 244 : درون آشیان از بیضه تا من سر برآوردم

غزل شماره 245 : گر در این ظلمت چراغی پیش پا می‌داشتم

غزل شماره 246 : ای زآتش حسن تو شبستان وفا گرم

غزل شماره 247 : کارم ز عقل راست نشد بر جنون زدم

غزل شماره 248 : کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم

غزل شماره 249 : به بزم دهر حرف دشمنی عام است می‌دانم

غزل شماره 250 : تا چون نگه توان شد دور از میان مردم

غزل شماره 251 : بهر قتلم داد پیغامی که من می‌خواستم

غزل شماره 252 : با آنکه در قلمرو هستی یگانه‌ام

غزل شماره 253 : گفت دلبر بر من از حسرت نگر گفتم به‌چشم

غزل شماره 254 : همان به دیده غباری که داشتم دارم

غزل شماره 255 : زنم گر دم غبار خاطر دلدار می‌گردم

غزل شماره 256 : روزی به دو زانو بر دلدار نشستم

غزل شماره 257 : به چشم کم مبین بر آه من در خسته‌جانی هم

غزل شماره 258 : ساقی کجاست کز می گلگون نشسته باشیم

ن : 

غزل شماره 259 : شدم تسلیم درکوی تو منزل را تماشا کن

غزل شماره 260 : ساقی بیا و در قدح از لطف باده کن

غزل شماره 261 : داغ دل را کرد از چاک آشکارا پیرهن

غزل شماره 262 : نه همچون خال بر کنج لبش جا می‌توان کردن

غزل شماره 263 : عمریست سراسر که به آزار منم من

غزل شماره 264 : خوش عشرتی ست با دل دانا گریستن

غزل شماره 265 : کی شود معلوم هر بیگانه‌ شرح حال من

غزل شماره 266 : سر کن سخن از آن لب و دفع ممات کن

غزل شماره 267 : شوی هر جا دچار چشمش اظهار محبت کن

غزل شماره 268 : ای که خاک آستانت سجده‌گاه عاشقان

غزل شماره 269 : سراپایم چمن شد بس گل حسرت دمید از من

غزل شماره 270 : عالما علم ز دل‌ها نه تو داری و نه من

غزل شماره 271 : حسن تو از نور است و جان، نیمی از این نیمی از آن

غزل شماره 272 : من نمی‌گویم که منع نرگس غماز کن

و : 

غزل شماره 273 : مرا که نیست دمی روح در بدن بی تو

غزل شماره 274 : عالمی را کرده سرگردان طواف کوی تو

غزل شماره 275 : درد او هرچند بسیار است در جان باش گو

غزل شماره 276 : رفتی ز چشم و ماند به‌جا ماجرای تو

غزل شماره 277 : بیا ای بلبل از من گفتگوهای حزین بشنو

غزل شماره 278 : حدیث شام هجر از بلبل طرف چمن بشنو

ه – ی: 

غزل شماره 279 : به خطّش می‌توان گردید رام آهسته آهسته

غزل شماره 280 : می‌رسی از راه و بهر ما صفا آورده‌ای

غزل شماره 281 : شد از فراق توام قامت کشیده خمیده

غزل شماره 282 : منم در عاشقی هم‌طالع پروانه افتاده

غزل شماره 283 : ای نگه با نظرت هم می و هم میخانه

غزل شماره 284 : با صبر ساختم به وفا می‌برم پناه

غزل شماره 285 : کی جز لبش به جای دگر می‌برم پناه

غزل شماره 286 : ترک سر ناگفته دل بر مهر جانان بسته‌ای

غزل شماره 287 : ای شب‌چراغ دل‌ها صهباست در پیاله

غزل شماره 288 : دلا به کار جهان اضطراب یعنی چه

غزل شماره 289 : ز خود در عشق چون پروانه باید بی‌خبر گردی

غزل شماره 290 : تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی

غزل شماره 291 : تا کی فراقنامه‌ات انشا کند کسی

غزل شماره 292 : شود بس از نگاهی عارض آن تندخو رنگی

غزل شماره 293 : به قدر دوستی بر حال مشتاقان نظر داری

غزل شماره 294 : آنکه رخ بنمود و روشن ساخت جان در تن تویی

غزل شماره 295 : رخ نمودی عاشقم کردی گذشتی یار هی

غزل شماره 296 : یاد ما هرگز نکردی یار هی

غزل شماره 297 : جان من گر شدی از صحبت من سیر بگوی

غزل شماره 298 : می‌کنم کعبه صفت طوف سر کوی کسی

غزل شماره 299 : هرگز به کام دل ننشستیم رو ‌به روی

غزل شماره 300 : ای مهر دلفروز گل روی کیستی

غزل شماره 301 : ای تندخو ز چیست که یارم نمی‌شوی

غزل شماره 302 : نفس در سینه‌ام چون ناله ی تار است پنداری

غزل شماره 303 : در کعبه و بتخانه ز حسن تو صنم های

غزل شماره 304 : بس که کردم گریه شد خونابم از اعضا تهی

غزل شماره 305 : بازآ که ز دل زنگ زدا بلکه تو باشی

غزل شماره 306 : بینا نی ام آن لحظه که با ما تو نباشی

غزل شماره 307 : بگذشت ز حد کار دل زار کجایی

غزل شماره 308 : به خود چند ای دل بی‌طاقت از افسانه‌ها پیچی

غزل شماره 309 : مگر آن زمان به حال دل من رسیده باشی

غزل شماره 310 : بشنوی گر ز من غمزده پندی مردی

غزل شماره 311 : در ره عشق اگر پیرو دردی مردی

غزل شماره 312 : در زمان ما نمی‌بارد سحاب زندگی

غزل شماره 313 : بر رخ هر آرزو در بند تا محرم شوی

غزل شماره 314 : بتی دارم که لعلش با لب کوثر کند بازی

غزل شماره 315 : مطلع نگاهم شد باز کرده آغوشی

غزل شماره 316 : نیست هم‌دردی که بردارد ز دل بار کسی

پایان اشعار این بخش

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها