مولانا-غزل شماره 52
چون همه عشق روی توست جمله رضای نفس ما
کفر شدست لاجرم ترک هوای نفس ما
چونک به عشق زنده شد قصد غزاش چون کنم
غمزه ی خونی تو شد حج و غزای نفس ما
نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایهای
چون به خم دو زلف توست مسکن و جای نفس ما
عشق فروخت آتشی کآب حیات از او خجل
پرس که از برای که آن ز برای نفس ما
هژده هزار عالم عیش و مراد عرضه شد
جز به جمال تو نبود جوشش و رای نفس ما
دوزخ جای کافران جنت جای مؤمنان
عشق برای عاشقان محو سزای نفس ما
اصل حقیقت وفا سر خلاصه ی رضا
خواجه ی روح شمس دین بود صفای نفس ما
در عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ
از تبریز خاک را کحل ضیای نفس ما