به پیش شمس دین چون اندر آیی
اگر چون خاک باشی چون زر آیی
وگر تو زر بیابی پیش لطفش
از آن زری گذشتی گوهر آیی
اگر چه جوشکافی از شرابش
چو خوردی بیشتر تو خوشتر آیی
درون نور میرانی چو خورشید
بهر برجی که آیی انور آیی
همی رو برج برج و خانه خانه
که تا در بحر جمله آذر آیی
تو خورشید از ضیای بحر آذر
مکدر بر مثال اختر آیی
اگر چه شاه باشی بر فلک تو
در آن دریای آذر چاکر آیی
در آن دریای آذر چون شدی جست
به دریاهای نور اخضر آیی
شبستان گرفتاران غم را
تو لعل شب فروز احمر آیی
بدانی کین همه آغاز کار است
اگر تبریز سوی سنجر آیی