اشعار علیرضا دهقانیان

شعر نخست :

 

این حرف ها که خوشه ی گندم نمی شود

نانی برای سفره ی مردم نمی شود

این حرف ها که از سر تکرار می زنید

روی لبان بسته تبسم نمی شود

آن دردهای کهنه ی مردم هنوز هم

با این زبان تازه تکلم نمی شود

از روستای چشم تو رفتم به شهر عشق

شهری که این غریبه در آن گم نمی شود

یک رنگ و ساده باش و صمیمی که آینه

هرگز دچار سو تفاهم نمی شود

 


شعر دوم :

 

کتاب هندسه‌ام عاشق شما شده بود

که با قضیه‌ی چشم تو آشنا شده بود

چگونه نقطه که از خود نه طول داشت نه عرض

دلیل بودن خط‌ها و قوس‌ها شده بود

مساحتی که به خط ‌کش حساب می‌کردیم

در آن چگونه همه کائنات جا شده بود

فضای لایتناهی مقابل چه کسی

دچار حالت تسلیم و انحنا شده بود

پسر به خانه می‌آمد که دید بادکنک

بدون نخ وسط آسمان رها شده بود

پدربزرگ دلش جِرم بود و ماده بود

ولی به سرعت نور از تنش جدا شده بود

کتاب هندسه افتاد و صفحه‌ای آمد

که میل منحنی دل سوی خدا شده بود


واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،شهرستان شاهرود،شاهرودی،عليرضا دهقانيان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها