شعر نخست :
حس می کنم تمام تنم درد می کند
حرفی نمی زنم دهنم درد می کند
حس قشنگ تک تک انگشت های تو
در دکمه های پیرهنم درد می کند
در می زنم بیایی و بهتر ببینمت
هق هق صدای در زدنم درد می کند
روزی که بر جنازه ی من چنگ می زنی
آرام تر بزن ! کفنم درد می کند
همزاد شاعرانه ی من ! بعد رفتنت
انگار نیمی از بدنم درد می کند
این روزها شبیه پرستوی گم شده
مرزی فراتر از وطنم درد می کند
شعر دوم :
پری ! تو را چه بنامم همین پری خوب است ؟
و یا برای تو تشبیه دیگری خوب است ؟
ندیده ای که بفهمی چقدر روی سرت
شروع شیطنت باد و روسری خوب است
نپوش ! پیش من آن چادر سیاهت را
نپوش نسبت خواهر برادری خوب است
تو در مقایسه با من قشنگ تر هستی
هزار مرتبه این نابرابری خوب است
به ناز کردن و لجبازی و زبان ریزی
به هر طریق که شد رسم دلبری خوب است
علاقه ی تو و من را بزرگتر هامان
اگر دوباره نگیرند سرسری خوب است
شنیدن غزل قند پارسی لبت
چقدر از دهن مرد آذری خوب است
شعر سوم :
از ارتباط قبلی مان بو نمی برد
من باختم به خاطر تو! او نمی برد
در من هنوز جرات ابراز عشق نیست
در عشقبازی آدم ترسو نمی برد
از بس زیاد هست که زیبایی تو را
رفتارهای زشت تو از رو نمی برد
چیـزی به غیر بوی تو در باد اینچنین
دست مرا گرفته به هرسو نمی برد
جوری دلم شکسته که این خرده شیشه را
از زیر دست و پای تو جارو نمی برد
آنقدر پیش همسر خود عطر می زنی
تا که از عشق قبلی تو بو نمی برد
واژگان کلیدی:اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از ،عليرضا الياسي،علی رضا الیاسی.