شعر نخست :
خدا به حق دل عاشقان سرگردان
مرا به آنچه که بودم دوباره برگردان
به کدخدایی آبادی به دور از عشق
نه این رعیت خانه خراب و سرگردا
یقین که عشق و غمش حکم نان انسان است
ولی امان که اگر در گلو بماند نان
جناب عشق عجب باغبان بی رحمیست
دو لاله چیدن از آن باغ و این همه تاوان ؟
به قدر قدرت هر کس ستم سزاوار است
مگر که بید چه دارد برابر طوفان ؟
خدا بریده ام از عشق و زندگی دیگر
به آیه آیه ی توبه ، به جان الرّحمن
شعر دوم :
یک لحظه زندگی تو از دست می رود
وقتی کسی که هستی تو هست می رود
شاید که اندکی بنشیند کنار تو
اما کسی که بار سفر بست ، می رود
از کمترین تکان تنش رنج میکشی
وقتی که پیش ازین به تو گفته است می رود
آن کس که دل بریده، تو پا هم ببرّی اش
چون طفلی از کنار تو با دست می رود
رفتن همیشه راه رسیدن نبوده است
” گاهی مسیر جاده به بن بست می رود ”
شعر سوم :
چه می شد هستی ام گل بود تا از شاخه بردارم
که محض لحظه ای لبخند ، در دست تو بگذارم
جوانی ام ، غرورم ، آبرویم ، آرزوهایم
تمام آنچه را که از خودم هم دوست تر دارم
اگر از من بپرسی ، عشق ” راز مطلق ” است ، اما
تماماً عشق تو پیداست در اجزای رفتارم
یقین ای دور سوسو زن ، تو هم دیری نمی پایی
چنان که من سراغ از آسمان تار خود دارم
فقط در لحظه هایم باش ، بی دیدار ، بی منّت
نه اینکه آدمم ؟ قدری هوا را هم سزاوارم
بگو با که ، کجا ، سر می گذاری تا بدانم که
کجا ، تنها ، سری بر زانوان خویش بگذارم
واژگان کلیدی : علي حيات بخش،علی حیات بخش،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از.
استاد حیات بخش بی نظیرند👏👏
استاد حیات بخش فوقالعاده هستن