صائب تبریزی- غزل شماره 618
زبان ز هرزه درایی به جان رساند مرا
لب خموش به دارالامان رساند مرا
ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر
ز یک گشاد به چندین نشان رساند مرا
ز بیکسی چه شکایت کنم به هر ناکس؟
که بیکسی به کسِ بیکسان رساند مرا
اگر چه بی بروپالی است سنگ راه عروج
دل شکسته به آن دلستان رساند مرا
به دیده چون ندهم جای، اشک را صائب؟
که سیلِ گریه به آن آستان رساند مرا