صائب تبریزی- غزل شماره 3458
کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟
حرکت لازمۀ قبله نما می باشد
دیدۀ عالمی از خواب، دم صبح گشود
نفس صافدلان عقده گشا می باشد
هر غمی هست به انجام رسد در دو سه روز
غم روزی است که سی روز به جا می باشد
پردۀ فقر دریدن گل بی حوصلگی است
خرقۀ ما چو زره زیر قبا می باشد
عاشقان را نبود در جگر سوخته آه
دانۀ سوخته بی نشو و نما می باشد
هرکه خود را به تمامی شکند شهره شود
مه چو باریک شد انگشت نما می باشد
پیروان را نگرانی نبود از دنبال
دیدۀ راهنمایان به قفا می باشد
از خودی در ته سنگ است ترا پا، ورنه
هرکه از خویش برآمد همه جا می باشد
خون کند در جگر تیغِ حوادث صائب
عاجزی را که سپر دست دعا می باشد