به زنجیر تعلّق خلق را دست قضا بندد

صائب تبریزی- غزل شماره 2880

به زنجیر تعلّق خلق را دست قضا بندد

چو صیادی که صید کشتنی را دست و پا بندد

شکار لنگ می جویند صیادان کم فرصت

همیشه پای خواب آلود را غفلت حنا بندد

نگردد توتیا در زیر دیوار گرانجانی

چو برگ کاه هر کس خویش را بر کهربا بندد

قضا چون سایه از دنبالۀ اعمال می آید

گناه لغزش خود را چرا کس بر قضا بندد؟

قضا را دست پیچ خود کند در کجروی نادان

گناه خویشتن را کور دایم بر عصا بندد

درین میخانه هر کس در دل خم راه می جوید

همان بهتر که چون ساغر لب از چون و چرا بندد

به زهد خشک نتوان عشق را مغلوب خود کردن

چگونه دست آتش را کسی با بوریا بندد؟

اگر از طعنۀ عاجزکشی صائب نیندیشد

به آه گرم دست کهکشان را بر قفا بندد

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها