خواجوی کرمانی – غزل شماره 343
در راه قربت ما رَهبان چه کار دارد
در خلوت مسیحا رُهبان چه کار دارد
در داستان نیاید اسرار عشقبازان
کانجا که قاف عشق است دستان چه کار دارد
با حکمت الهی بگذر ز حکم یونان
با بحر لامکانی عمان چه کار دارد
در ملک بی نیازی کون و مکان چه باشد
با سرّ لن ترانی هامان چه کار دارد
گر خویشتن پرستی کی ره بری به ایمان
در دین خودپرستان ایمان چه کار دارد
حاکم چو عشق باشد فرمان عقل مشنو
کشتی چو نوح سازد کنعان چه کار دارد
عاقل کجا دهد جان در آرزوی جانان
در خانه ی بخیلان مهمان چه کار دارد
در دیر دُردنوشان درس ورع که خواند
در ملت مطیعان عصیان چه کار دارد
جان بی جمال جانان پیوند جان نجوید
چیزی که دل نخواهد با جان چه کار دارد
ما را به باغ رضوان کی التفات باشد
در روضه ی محبت رضوان چه کار دارد
خواجو سرشک خونین بر چهره چند باری
جایی که مهر باشد باران چه کار دارد