خواجوی کرمانی – غزل شماره 145
بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست
عکس رخ تو در شکن طرّه ی سیاه
از نور شمع در شب دیجور خوشترست
صحبت خوش است لیکن اگر نیک بنگری
جادوی ناتوان تو رنجور خوشترست
بشکن خمار من به لب لعل جان فزای
کان چشم مست توست که مخمور خوشترست
مشنو که روضه بی می و معشوق خوش بُود
زیرا که ناله ی دهل از دور خوشترست
عشرت خوش است خاصه در ایام نوبهار
لیکن به دور دختر انگور خوشترست
در پای گل ترنّم بلبل خوش است لیک
آواز چنگ و نغمه ی طنبور خوشترست
منظور اگر نظر بُودش با تو خوش بُود
اما نظر به طلعت منظور خوشترست
گفتم کمند زلف تو معذورم ار کشم
در تاب رفت و گفت که معذور خوشترست
خواجو کنون که موکب سلطان گل رسید
بستان خوش است و مجلس دستور خوشترست