حافظ-غزل شماره 66
بنال بلبل اگر با منت سر یاری ست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری ست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره ی دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاری ست
بیار باده که رنگین کنیم جامه ی زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاری ست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی ست
که زیر سلسله رفتن طریق عیّاری ست
لطیفهای ست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری ست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداری ست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آنکس که از هنر عاری ست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری ست
سحر کرشمه ی چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداری ست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری ست