غزلی از توحید شیرازی

 

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟

خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟

گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی

الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟

زآشنایان در خویش ملامت ز چه روی

آشنایی تو با مردم بیگانه ز چیست؟

هر کسی از لب لعلت سخنی می‌گوید

چون ندیده است کسی این همه افسانه ز چیست؟

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست؟

دوش در میکده حسرت زده می‌گردیدم

پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟

گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای

ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟

گفت جامی ز می ناب به “توحید” دهید

تا بداند که نهان بودن جانانه ز چیست؟


واژگان کلیدی:میرزا محمد اسماعیل توحید شیرازی،اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از ،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،اشعاری از دیوان،توحی شیرازی،توحيد شيرازي.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها