یادِ وصلی‌ کردم آغوشِ منِ دیوانه ‌سوخت

بیدل دهلوی- غزل شماره 876

یادِ وصلی‌ کردم آغوشِ منِ دیوانه ‌سوخت

لاله‌سان از گرمیِ این می دلِ پیمانه سوخت

ناله‌ها رفت از دل و احرامِ آزادی نبست

پرتو خود را در اوّل شمع این‌ کاشانه سوخت

وقت رندی خوش که در ماتمسرای اعتبار

خرمنِ ‌هستی چو برق ‌از خندۀ مستانه سوخت

دور دار از زلفش ای مشاطهٔ‌ گستاخ‌، دست

آتش این‌ دود نزدیک است خواهد شانه‌ سوخت

عشق هرجا در خیالِ مجلس ‌آرایی نشست

هر دو عالم در چراغِ کلبهٔ دیوانه سوخت

ما نه ‌تنها در شکنجِ جسم‌ گردیدیم خاک

ای بسا گنجی ‌که نقد خویش در ویرانه سوخت

اضطرابِ حالِ دل‌، ما را به حیرت داغ ‌کرد

آتش این خانه رخت ما برونِ خانه سوخت

دود هم دستی به دامانِ شرارِ ما نزد

آخر از بی ریشگی در مزرعِ ما دانه سوخت

تا سوادِ سطری از رمزِ وفا روشن شود

صد نفس باید به تحقیقِ پرِ پروانه سوخت

عالمی بیدل به‌ حرف یکدگر آرام باخت

غفلت ما هم دماغِ خواب در افسانه سوخت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها