شعر نخست:
شعر دوم:
مگیر ترک جفا و بکن جفای دگر
که باشد از تو جفای دگر وفای دگر
بلام فرستی و من باز بسته دل به امید
که از تو رسد بر سرم بلای دگر
سری که داشتم انداختم بپای تو حیف
که نیستم سر دیگر برای پای دگر
دعای مردن من میکنی چه حاجت آن
بقای هجر تو باشد مکن دعای دگر
اگرچه نسبت رویت به آفتاب کنند
تو جای دیگری و آفتاب جای دگر
“کمال” حسن طبیعت همین که مرا
برون ز دیدن روی تو نیست رای دگر
شعر سوم:
شعر چهارم:
عشق حالی است که جبریل بر آن نیست امین
صاحب حال شناسد سخن اهل یقین
جرعهای بر سر خاک از می عشق افشاندند
عرش و کرسی همه بر خاک نهادند جبین
خاک این راه به از مملکت روی زمین
شب قرب است مرو ای دل حق دیده به خواب
که سر زنده دلان حیف بود بر بالین
ای که روشن نشدت حال دل سوختگان
همچو شمع از سر جان خیز و بر آتش بنشین
واژگان کلیدی: اشعار کمال خجندی،نمونه شعر کمال خجندی،شاعر کمال خجندی،شعرهای کمال خجندی،غزل کمال خجندی،غزلیات کمال خجندی،غزل های کمال خجندی،شعری از کمال خجندی،یک شعر از کمال خجندی،گلچین گزینه و گزیده اشعار کمال خجندی،اثری از آثار کمال خجندی،بهترین اشعار کمال خجندی،زیباترین اشعار کمال خجندی،اشعاری از دیوان کمال خجندی.