شعر نخست :
گاهی فقط یک ابر می فهمد هوایم را
یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را
یک باغبان در خشکسالیهای پی در پی
یک گوش کر، فریادهای بیصدایم را
دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست
گم کردهام انگار در قلبم خدایم را
میترسم ازتصویر آیینه که در چشمش
دیوانه ای دیگر بگیرد باز جایم را
مثل خوره این زخم ها بر روحم افتاده
درهم تنیده تار رخوت انزوایم را
من گرم رویای خودم بودم نمیدیدم
کابوسهای منتظر در خوابهایم را
رفتم به سمت آرزوهای مه آلودم
آن قدر که دیگر ندیدم ردپایم را
شعر دوم:
تقدیر بود ! پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود
می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود
یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود ولی آسمان نبود
وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
از خنده ی ترحم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
شعر سوم:
تمام شهر دلم زیر گام های تو بود
که چشمهای توآغاز ماجرای تو بود
تو رازهای مرا کوچه کوچه میدیدی
وکنجکاوی تو، راز چشم های تو بود
میان قاب تنم، پشتِ این نقاب غریب
چه بود ؟ عکس عقابی که در هوای تو بود
به فکر صید تو بودن چه جراتی می خواست
برای من که دلم، طعمه ای برای تو بود
همیشه چشم دلم محو دیدنت می شد
همیشه گوش دلم در پی صدای تو بود
خوشا به آینه ها چون که با تو شکل تو اند
خوشا به پیرهنت، جامه ای که جای تو بود
نگو پی ات ندویدم که پا نداد و نشد
که خط فاصله دنبال رد پای تو بود
شعر چهارم:
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو
دراین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟
من و تو پس زده ی روزگار امروزیم
تو عشق بی سرو پایی و من سراپا تو
شبیه بوته ی خاری اسیر صحرا، من
شبیه قایق دوری غریق دریا، تو
چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من
چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو
به چشم من که اگر زنده ام بخاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند الا تو
واژگان کلیدی : اشعار پوریا شیرانی،نمونه شعر پوریا شیرانی،شاعر پوریا شیرانی،شعرهای پوریا شیرانی،شعری از پوریا شیرانی،یک شعر از پوریا شیرانی،غزل پوریا شیرانی،غزلیات پوریا شیرانی،غزل های پوریا شیرانی،غزلی از پوریا شیرانی،پوريا شيراني.