اشعار مریم حیدرزاده

 

شعر نخست:

دویدیمو دویدیم هیچ جا رامون ندادن

گفتن که توی جاده دونده ها زیادن

دویدیمو دویدیم فایده نداشت دویدن

به همه چی رسیدیم به جز خود رسیدن

دویدیمو دویدیم تو کوچه های بن بست

میرفتیم و میگفتن: خسته نشید بازم هست

دویدیمو دویدیم راها خاکستری شد

حرفای عاشقونه کمرنگ و سرسری شد

دویدیمو دویدیم ،اسفندی دود نکردن

گفتن فقط زیر لب: کاش دیگه بر نگردن

دویدیمو دویدیم تا رسیدیم به دیوار

اون ور دیوارم باز ،خوردیم به فصل تکرار

دویدیمو دویدیم ، قصه زندگی بود

دلیل واسه دویدن، فقط دیوونگی بود


شعر دوم:

لالا لالا گل ریحون

دوتا فال و دوتا فنجون

توی فنجون تو لیلی

تو خط فال من مجنون

لالا لالا گل خشخاش

چه نازی داره تو چشماش

پر از نقاشیه خوابت

تو تنها فکر اونا باش

لالا لالا گل پونه

گل خوش رنگ بابونه

دیگه هیچکس تو این دنیا

سر قولش نمیمونه

لالا لالا شبه دیره

بببین ماهو داره میره

هزارتا قصه هم گفتم

چرا خوابت نمیگیره؟؟

لالا لالا گل لاله

نبینم رویاهات کاله

فرشته مثل تو پاکه

فقط فرقش دوتا باله

لالا لالا گل رعنا

میخواد بارون بیاد اینجا

کی گفته تو ازم دوری ؟؟

ببین نزدیکتم حالا

لالا لالا گل پسته

نشی از این روزا خسته

چقد خوابی که میشینه

تو چشمای تو خوشبخته

لالا لالا گل مریم

نشینه تو چشات شبنم

یه عمره من فقط هرشب

واسه تو آرزو کردم

لالا لالا گل پونه

کلاغ آخر رسید خونه

یکی پیدا میشه یه شب

سر هر قولی میمونه

لالا لالا گل زردم

چراغارم خاموش کردم

بخواب که مثل پروانه

خودم دور تو میگردم


شعر سوم:

گفتی که مرا دوست نداری،گله ای نيست

بين من و عشق تو ولی فاصله ای نيست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که :نه!بايد بروم حوصله ای نيست

پرواز عجب عادت خوبيست ولی حيف

تو رفتی و ديگر اثر از چلچله ای نيست

گفتی که : کمی فكر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نيست

رفتی تو،خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزند دل من مساله ای نيست


شعر چهارم:

دلم می خواد یه چیزی رو بدونی

دیگه نه عاشقی نه مهربونی

 منم دیگه تصمیمم رو گرفتم

اصلا نمی خوام که پیشم بمونی

دیشب که داشتم فکرام و می کردم

دیدم با تو تلف شده جوونی

یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم

عاشقو باید از خودت برونی

چه شعرایی من واسه تو نوشتم

 تو همه چیز بودی جز آسمونی

یادت میاد منتم رو کشیدی ؟

تا که فقط بهت بدم نشونی ؟

یادت می اد روی درخت نوشتی

 تا عمر داری برای من می خونی ؟

یادت میاد حتی سلام من رو

 گفتی به هیچ کس نمی رسونی

حالا بیار عکسامو تا تموم شه

 اگر که وقت داری اگه می تونی

نگو خجالت می کشی می دونم

تو خیلی وقته دیگه مال اونی

خوش باشی هر جا که می ری الهی

واست تلافی نکنه زمونی


شعر پنجم:

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

شعر ششم:

شب رفتنت عزیزم,هرگز از یادم نمیره

واسه هرکسی که میگم قصه شو ،آتیش میگیره

دل من یه دریا خون بود،چشم تو یه دنیا تردید

آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید

شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت و جون داد

زلزله خیلی دلارو اون شب از غصه تکون داد

غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن

پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن

تو چرا از اینجا رفتی تو که مثل قصه هایی

گلم از چه چیزی باشه نه بدی نه بی وفایی

شب رفتنت نوشتی شدی قربونی تقدیر

نقره ی اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر

شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن

قحطی سفیدی ها بود همه انگار مشکی بودن

شب رفتنت که رفتی گفتی دیگه چاره ای نیست

دیدم اون بالا ها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست

شب رفتن تو یاسا دلمو دلداری دادن

اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که زیادن

بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت

من تا میخواستم ببارم هرکسی میدید نمیذاشت

شب رفتن تو رفتم سراغ تنها نوارت

اون که واسه م همه چی بود ،آره تنها یادگارت

سرنوشت ما یه میدون،زندگی اما یه بازی

پیش اسم ما نوشتن حقته باید ببازی

شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی

یکی میگفت که غریبی یکی میگفت بی وفایی

شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن

آشنا ها برای زخم وا شده م مرهم آوردن

شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد

قلب آرزوهام انگار واسه ی همیشه وایساد

شب رفتن تو غربت, جای اونجا،اینجا پیچید

دل تو بدون منظور رفت و خوشبختیمو دزدید

شب رفتن تو دیدم یکی از قناری ها مرد

فرداش اما دست قسمت اون یکی هم با خودش برد

شب رفتن تو چشمات راست راستی چه برقی داشتن

این همه آدم چرا من،پس با من چه فرقی داشتن

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه

قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن لب طاقچه

شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن

پیش شاعرا که دائم از مسافر می نویسن

شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت

هیچ زمون روشن نمیشه واسه ی کسی چراغت

شب رفتن تو دیدم خیلیه غمای شاعر

روی شیشه مون نوشتم می مونم به پات مسافر

برو تا همه بدونن،سفرم اینقدا بد نیست

واسه گفتن از تو اما هیچکی شاعری بلد نیست

برو تا همه بدونن،سفرم اینقدا بد نیست

واسه گفتن از تو اما هیچکی شاعری بلد نیست


شعر هفتم:

كاش در دهكده عشق فراوانی بود

توي بازار صداقت كمی ارزانی بود

كاش اگر گاه كمی لطف به هم می كرديم

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

كاش به حرمت دلهای مسافر هر شب

روی شفاف ترين خاطره مهمانی بود

كاش دريا كمی از درد خودش كم می كرد

قرض می داد به ما هر چه پريشانی بود

كاش به تشنگی پونه كه پاسخ داديم

رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ كه پر از معجزه و الهام است

كاش رنگ شب ما هم كمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتيم برای باران

غافل از ان دل ديوانه كه بارانی بود

كاش سهراب نمی رفت به اين زودی ها

دل پر از صحبت اين شاعر كاشانی بود

كاش دل ها پر افسانه ی نيما می شد

و به يادش همه شب ماه چراغانی بود

كاش اسم همه ی دختركان اينجا

نام گلهای پر از شبنم ايرانی بود

كاش چشمان پر از پرسش مردم كمتر

غرق اين زندگی سنگی و سيمانی بود

كاش دنيای دل ما شبی از اين شب ها

غرق هر چيز كه می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی كاش دعایی بكنيم

راز اين شعر همين مصرع پايانی بود


شعر هشتم:

امشب تمام خويش را از غصه پرپر می کنم

گلدان زرد ياد را با تو معطر می کنم

تو رفته اي و رفتنت يک اتفاق ساده نيست

ناچار اين پرواز را اين بار باور می کنم

يک عهد بستم با خودم وقتی بيایی پيش من

به احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم

يک شب اگر گفتی برو ديگر ز دستت خسته ام

آن شب براي خلوتت يک فكر ديگر می كنم

صحن نگاهت را به روی اشتياقم باز کن

من هم ضريح عشق را غرق کبوتر می كنم

شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو

يک روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم

گر چه شكستی عهد را مثل غرور ترد من

اما چنان ديوانه ام که با غمت سر می كنم

زيبا خدا پشت و پناه چشم های عاشقت

با اشک و تكرار و دعا راه تو را تر می کنم


شعر نهم:

زندگی پر از سواله می دونم

رسيدن به تو خياله می دونم

تو ميگی يه روزی مال من ميشی

اما موندت محاله می دونم

تو ميگی شبا دعامون می کنی

چشمه چات زلاله می دونم

توی آسمون سرنوشت ما

ماه کامل مه لاله می دونم

تو ميگی پرنده شيم بريم هوا

غصه ما دو تا باله می دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله می دونم

طاقتم ديگه داره تموم ميشه

صبر تو رو به زواله می دونم

آره می ری و نمی پرسی که اين

دل عاشق در چه حاله می دونم


شعر دهم:

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من وعشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبرکن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

 پرواز عجب عادت خوبی است ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

 گفتی که کمی فکرخودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

 رفتی تو،خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست


واژگان کلیدی: اشعار مریم حیدرزاده،اشعار مریم حیدر زاده،نمونه شعر مریم حیدر زاده،شعرهای مریم حیدر زاده،غزل مریم حیدر زاده،غزلیات مریم حیدر زاده،غزل های مریم حیدر زاده،غزلی از مریم حیدرزاده،شعر نو مریم حیدر زاده،شاعر مریم حیدر زاده،شعری از مریم حیدر زاده،شعرهای مریم حیدرزاده،شعر مریم حیدر زاده،ترانه های مریم حیدرزاده،سروده های مریم حیدر زاده،مثنوی مریم حیدر زاده،گلچین بهترین و زیباترین اشعار مریم حیدرزاده،مجموعه اشعار مریم حیدرزاده،گزیده اشعار مریم حیدرزاده،اشعار ناب مریم حیدرزاده.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها