شعر نخست:
مجبور نیستی خوب باشی
مجبور نیستی روی زانوانت
برای هزارها مایل
در میان بیابان نادمانه گام برداری.
فقط باید بگذاری آن موجود ملایمِ تن تو
دوست بدارد آنچه را که دوست دارد.
برایم بگو از ناامیدی ، خودت
تا من از خود به تو نقل کنم.
درخلالی که جهان ادامه مییابد
در خلالی که خورشید و سنگریزههای شفاف باران
از میان چشم اندازها میگذرد
بر فراز مرغزارها و جنگلهای عمیق
از میان کوهها و رودخانهها.
در خلالی که غازهای وحشی
مغرورانه در هوایی آبی
دوباره راه خانه را سر میگیرند.
هر آنکه هستی
هرچهقدر تنها باشی
جهان خودش را
برای پندارها و آرزوهایت تقدیم خواهد کرد
و تورا فراخواهد خواند همچون غازهای وحشی
تند و درشت و اعجاب انگیز
و بارها و بارها جایگاهت را
در تبار اشیا آشکار خواهد کرد.
“برگردان:صفورا شویکلو”
شعر دوم:
شرح این واژه برای شان
تنها حسی موهن بر جای می گذارد
خانه هاشان کاسه هایی سپید
بر فلات برف پوش نیاکان
بی دغدغه ی آب شدن برف
یا گذشت شتابان روز و شب .
مردها پذیرای حرف اند
و با گام های بلند دور می شوند
برای شکار،برای غذا
با نیزه ها و سورتمه ها
وبا سگ هایی که پارس می کنند
زن ها به انتظار
ساعاتی طولانی در پیش
چیزی می جوند
یا که آوازی می خوانند
بخت هم که دیر به شکارچی رو می کند
بعد کنار آتش
و جویدن استخوان¬ها
در دیگچه های بخار
خویشاوندان دور پریده رنگ
به من خوش آمد می گویند
و آن چه در این قحط سالی
در این سرزمین سخت دارند
با من قسمت می کنند.
وقتی ازقلمرو پادشاهی جنوب
قوانین،ارتش ها،متفقین،هواپیماها و قدرت
حرف می زنم
آن ها استخوان هایشان را می جوند
و به یکدیگر لبخند می زنند .
“برگردان:شهناز خسروی”
شعر سوم:
در من چیزی است که به درختها می اندیشد
به خانه ای آرام درمساحتی سبز و مختصر
راهی کوتاه دور از هیاهوی شهر
راهی کوتاه دورازکارخانهها، مدرسهها، شیون و زاریها .
فرصت خواهم داشت
فکر و وقتم را
صرف گذراندن با رودخانهها
و معاشرت پرندگان کنم
برای ساختن بندهایی عنان گسیخته بیرون از زندگی ام
و بعد به ذهنم رسید که مرگ این گونه بود
راهی کوتاه دور از همه جا .
درمن چیزی است که هنوزبه درختها می اندیشد
اما بگذار برود ! دلتنگی اعتدال
نیمی از هنرمندان جهان اُفت کردهاند یا پراکنده شدهاند
اگر کسی راهِ حلی پیدا کرده بگذار او بگوید
زمانی که قلبم را به سمت ناامیدی و تأسف گره زده بودم
در حالی که
همان زمان حقیقت ما را تمنا میکرد
تیغهای بحران راه را نشانه گرفته بودند
من نمیخواستم این گونه باشد
اما هست !
چه کسی هرگز از یک روز معمولی موسیقی ساخته است؟
“برگردان:سوری احمدلو”
واژگان کلیدی: اشعار مری الیور،نمونه شعر مری الیور،شاعر مری الیور،شعرهای مری الیور،شعری از مری الیور،یک شعر از مری الیور،شاعر آمریکایی،شاعر اهل کشور آمریکا،شعر شاعر ایالات متحده آمریکا،شاعر متولد ایالت اوهایو.
Mary Oliver،poems،quotes