شعر نخست :
ای عشق! ای عمیق ترین احتیاج ها
درمان دردها و خود از بی علاج ها
ایمانِ کفر، شادیِ غم، شوقِ بی امید
آمیزه ی شگرف ترین امتزاج ها
با یاد گیسوان خمت باز مانده ام
با صد هزار سلسله از اعوجاج ها
با اعتبار حسن، نه با حسن اعتبار
در سکه های قلب در افکن رواج ها
دلسرد مثل قطب شدم، سهم من نشد
یک شعله بوسه از لب آتش مزاج ها
وقتی ز چشم های تو گیسو کنار رفت
در شام های تیره عیان شد سراج ها
در انتهای شعر به آغاز می رسم
ای عشق! ای عمیق ترین احتیاج ها
شعر دوم :
از غم که چشم های تو لبریز می شود
انگار فصل ها همه پاییز می شود
وقتی که خنده می کنی و حرف می زنی
پاییز چون بهار دل انگیز می شود
تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز می شود
جز سایه ای نماند ز من با طلوع عشق
آن نیز با غروب تو نا چیز می شود
با عطر گیسوان تو در باد مثل گل
صد پاره باز جامه ی پرهیز می شود
وانگاه روح عاشق من مثل قاصدک
در جستجوی دوست سبک خیز می شود
با من بمان که بودن من با تو ممکن است
شاعر بدون عشق، مگر نیز می شود؟
واژگان کلیدی: اشعار سید محمد مجید موسوی گرمارودی،نمونه شعر سید محمد مجید موسوی گرمارودی،شاعر سید محمد مجید موسوی گرمارودی،شعرهای سید محمد مجید موسوی گرمارودی،شعری از سید محمد مجید موسوی گرمارودی،یک شعر از سید محمد مجید موسوی گرمارودی،غزل غزلیات غزل های غزلی از سید محمد مجید موسوی گرمارودی،سيد محمد مجيد موسوي گرمارودي.