شعر نخست :
آه ! جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
یک خود آزاری زیباست که من تنهایم
لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست
اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست
ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست
من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای
هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست
لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش
لذتی بیشتر از شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست
تو نبین ساکت و آرام نشستم کنجی
حرف نا گفته زیاد است ولی محرم نیست
شعر دوم :
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها
مثل از نو دیدن صد باره ی ” اخبار” ها
خانه هم از سردی دل های ما یخ می زند
در سکوت ما ، صدا می آید از دیوار ها
هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی
حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها
دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون
“دوستت دارم” شده قربانی تکرار ها
خنده های زورکی را خوب یادم داده ای
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها !
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟
بغض کردم ، خود خوری کردم ، نگفتم بارها
واژگان کلیدی : اشعار سید تقی سیدی،نمونه شعر سید تقی سیدی،شاعر سید تقی سیدی،شعرهای سید تقی سیدی،شعری از سید تقی سیدی،یک شعر از سید تقی سیدی،غزل سید تقی سیدی،غزلیات سید تقی سیدی،غزل های سید تقی سیدی،غزلی از سید تقی سیدی،سيد تقي سيدي،سیدتقی سیدی
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها !
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟
بغض کردم ، خود خوری کردم ، نگفتم بارها