شعر نخست:
این چندمین شب است که من با تو نیستم
این چندمین شب است که در شعله زیستم
این عکس اول است که با هم گرفته ایم
؟ من بی قرار مستی لبخند کیستم
این عکس دوم است در آغاز تشنگی
هم بغض آب قمقمه ات را گریستم
این عکس آخر است که لبخند می زنم
این جا کمی شبیه به زخم تو نیستم؟
این عکس آخر است که با هم گرفته ایم
از ترس مرگ نیست که در عکس نیستم
بر سنگ تابناک تو رمزی نوشته است
دیگر اجازه نیست کنارت بایستم
امشب تمام خاطرهها را گریستم
این چندمین شب است که من بی تو نیستم
شعر دوم:
شب شد خیال آمدنت را به من بده
حسِ عزیز در زدنت را به من بده
امشب شبیه عشق رها شو درون من
روح شگرف بی بدنت را به من بده
ای مثل صبح آمده از لمـس آفتاب
من سردم است پیرهنت را به من بده
اینجا میان موزه ی شب خاک می خورم
یک شب هوای پر زدنت را به من بده
من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم
ای من ، من همیشه ،منت را به من بده
حرفی نمانده است ، ولی محضِ یک حضور
فریادهای بی دهنت را به من بده
مردن مرا نشانه ی تلخی است ، بعد از این
نام قشنگ زیستنت را به من بده
واژگان کلیدی: اشعار بهمن ساکی،نمونه شعربهمن ساکی،شاعر بهمن ساکی،شعرهای بهمن ساکی،شعری از بهمن ساکی،یک شعر از بهمن ساکی،غزل بهمن ساکی،غزلیات بهمن ساکی،غزل های بهمن ساکی،غزلی از بهمن ساکی،بهمن ساكي.