شعر نخست:
شعر دوم:
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
سنگ ما،شیشه ی ما ، ناخن ما تیشه ی ما
دانم ای عشق قوی پنجه که منظور تو چیست
دست بردار نه ای تا نکنی ریشه ی ما
عشق شیریست قوی پنجه و میگوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما
بهر یک جرعه ی می منت ساقی نبریم
اشک ما باده ی ما دیده ما شیشه ی ما
شعر سوم:
همه شب به کویت آیم به بهانهی گدایی
که مگر شبی ز رحمت به رخم دری گشایی
به خدا اگر توانم روم از درت به جایی
که مرا ز بند زلفت نبود سر رهایی
همه تن به جمله چشمم که مگر ز در درآیی
همه جان به جمله گوشم که مگر لبی گشایی
بنشین پیاله گیر و بیا و بوسهای ده
دم خویش نگهدار و مزن دم از جدایی
به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین
ببری قرار دل را به سراغ دل نیایی
مده ای فقیه پندم که به پند تو بخندم
من و ترک پارسی گو و تو راه پارسایی
تو اگر خدای جویی ز نگارخانهی دل
بزدای رنگ مایی و بشوی رنگ مایی
ز بلای خودستایی مگرت خدا رهاند
مگرت خدا رهاند ز بلای خودستایی
به عبث بر طبیبان چه بنالی از حبیبان
تب عاشقان بی دل نبود دلا شفایی
به طواف خانه رفتن چه اثر چه سود دارد
چه زمین کدام خانه که تواش نه کدخدایی
اگرت وصال باید گذر از خیال باید
همه وجد و حال باید ز گزاف و خیره رایی
بگشای چشم بینا که به نصرت الهی
بجهی به بام الّا ز گراف و خیره رایی
فعلات فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن
امل ادیب کامل بود آیت خدایی
واژگان کلیدی:اشعار ادیب نیشابوری،نمونه شعر ادیب نیشابوری،شعری از ادیب نیشابوری،یک شعر از ادیب نیشابوری،شاعر ادیب نیشابوری،شعرهای ادیب نیشابوری،غزل ادیب نیشابوری،غزلیات ادیب نیشابوری،غزل های ادیب نیشابوری،اثری از آثار ادیب نیشابوری،شعری از دیوان ادیب نیشابوری،غزلیات ادیب نیشابوری.
خش بود