شعر نخست:
چه دلبری چه عیاری،چه صورتی چه نگاری
به گاه خلوت جفتی،به گاه عشرت یاری
به غمزه عقل گدازی،به چنگ چنگ نوازی
به وعده روبه بازی،به عشق شیر شکاری
چو بوی خواهم رنگی چو صلح جویم جنگی
چو راست رانم لنگی چه خوست اینکه تو داری؟
شگفت یوسف رویی چرا نه یوسف خویی
یکی قرینه اویی ولیک گرگ تباری
نه سایی و نه بسودی،نه کاهی و نه فزودی
نه بندی و نه گشودی چو دیو دست سواری
شعر دوم:
بیامدی صنما بر دو پای بنشستی
دلم ز دست برون کردی و به در جستی
نه مست بودی و پنداشتم که چون مستان
همی به حیله شناسی بلندی از پستی
سه روز شد پس از آن تا ز درد فرقت تو
نه هوشیاری دانم که چیست نه مستی
درست گشت که جان منی بدان معنی
که تا ز من گسستی به من نپیوستی
به جان جانان گر تو به دست خویش دلم
چنانکه بردی امروز باز نفرستی
واژگان کلیدی: اشعار ابوالفرج رونی،نمونه شعر ابوالفرج رونی،شاعر ابوالفرج رونی،شعری از ابوالفرج رونی،یک شعر از ابوالفرج رونی،غزلی از ابوالفرج رونی،غزلیات ابوالفرج رونی،غزل های ابوالفرج رونی،یک غزل از ابوالفرج رونی،شعری از دیوان ابوالفرج رونی،اثری از آثار ابوالفرج رونی،سروده های ابوالفرج رونی،ابوفرج رونی،فرج رونی.