آگاهسازیها
پاککردن همه
ای یار
خانه شعر
1
ارسال
1
کاربران
0
Reactions
7
نمایش
اسفند 04, 1403 12:38 ق.ظ
(@darvishi)
هنرمند یک ستاره
عضو شده: 11 ماه قبل
تو نیستی و خماری در جان من گشته جاری
ای کاش از راه یاری، افیون شادی بیاری
با آن که می می پرستم، پیمانه ام را شکستم
چون عهد خود را شکستم، تاوان آن، شد خماری
وقتی که در برف سنگین بر شاخه ریواس رنگین
فریاد میکرد غمگین، کو آن نسیم بهاری _
من بودم و آرزوها در کلبه تنهای تنها
فریاد کردم خدایا کی میرسد کامکاری؟
تا در هوای بهاران، رقصنده در زیر باران
با یار در بیشه زاران باشیم از غم فراری
سخت است دور از تو بودن تا صبح زاری نمودن
تا کی فراقی سرودن؟ مُردم از این بیقراری
تو سیب سرخیّ و من، بِه، زردم، به چشمم قدم نِه
رنگی به رخسار من دِه، سیبی، شرابی، اناری
بیمار چشم تو هستم، با چشمهای تو مستم
بگذار دستت به دستم، تا در دلم گُل بکاری!
ای یار ای یار ای یار، از دوشم این بار بردار
بیمارم و خواب و بیدار، درمان کن این زخم کاری
غلامحسین درویشی
ارسال یک پاسخ
Forum Information
- 4 تالارهای گفتمان
- 34 موضوعات
- 58 ارسال
- 0 آنلاین
- 810 اعضا
جدیدترین عضو ما: YounosPouyan
آخرین ارسال: یلدا
آیکونهای تالارگفتمان:
تالارگفتمان حاوی هیچ ارسال خوانده نشدهای نیست
تالار حاوی ارسالهای خوانده نشده
آیکن های موضوع:
پاسخ داده نشده
پاسخ داده شده
فعال
داغ
مهم
تایید نشده
حل شده
خصوصی
بسته شده