سعدی-گلستان باب هفتم در تاثیر تربیت
حکایت 5
پارسا زادهای را نعمت بی کران از ترکه ی عَمّان به دست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مبذّری پیشه گرفت. فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم : ای فرزند ، دخل ، آب روان است و عیش ، آسیای گردان ؛ یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد
چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن
که مى گویند ملاحان سرودى
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالى دجله گردد خشک رودى
عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود ، سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش ، این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت : راحت عاجل به تشویش محنت آجل مُنَغّص کردن خلاف رأی خردمند است .
خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی خورند از بیم سختی
برو شادی کن ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خورد امروز
فکیف مرا که در صدر مروت نشسته باشم و عقد فتوت بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده .
هر که علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر دِرم
نام نکویی چو برون شد به کوی
در نتوانی که ببندی به روی
دیدم که نصیحت نمیپذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند. ترک مناصحت گرفتم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفتهاند : بلِّغ ما عَلیکَ فانَ لَم یَقبلو ما عَلیک (1)
گر چه دانى که نشنوند ، بگوى
هرچه دانى ز نیک خواهی و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دو پای اوفتاده اندر بند
دست بر دست می زند که دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند
تا پس از مدتی آنچه اندیشه ی من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همیاندوخت. دلم از ضعف حالش به هم برآمد، مروّت ندیدم در چنان حالی ، ریش درویش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن. پس با دل خود گفتم :
حریف سفله در پایان مستى
نیندیشد ز روز تنگدستى
درخت اندر بهاران برفشاند
زمستان لاجرم بی برگ ماند
واژگان دشوار : 1– ترجمه : آنچه که بر عهده ی توست ابلاغ کن و اگر نپذیرفتند گناهی بر تو نیست .