سعدی-گلستان باب هفتم در تاثیر تربیت
حکایت 14
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطاری رفت که : دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چهارپایان فرو میکرد در دیده ی او کشید و کور شد .حکومت به داور بردند ، گفت: برو هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد ، به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد .
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر