سعدی-گلستان-باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت 18
عابدی را پادشاهی طلب کرد . اندیشید که داروی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند . آورده اند که داروی قاتل بخورد و بمرد
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایانِ روی در مخلوق
پشت بر قبله میکنند نماز
چون بنده خدای خویش خواند
باید که به جز خدا نداند