کلیم همدانی- غزل شماره 284
دانسته بختْ زلف ترا انتخاب کرد
چندان که شب دراز شد او نیز خواب کرد
ای دل به پشتگرمی اشک این قدر مسوز
خونابه کی تلافی سوز کباب کرد؟
سیری نداشت نرگست از خون ما، چه شد
بیمار را طبیب مگر منع آب کرد؟
معشوق اگرچه پرده نشین شد، نهان نشد
غیرت به روی آب، نقاب از حباب کرد
دایم چو شیشه باده به تکلیف خورده ام
اکنون مرا تغافل ساقی کباب کرد
پیر مغان جزای عمل زود می دهد
تا توبه کرده ام، به خمارم عذاب کرد
کلک سخن طراز، رگ خواب بخت بود
زان دم که من گرفتمش آهنگ خواب کرد
دایم کلیم چون مزه از می جدا مباش
ما را چو بخت شور، طفیل شراب کرد