کلیم همدانی- غزل شماره 95
آرام در رم است، دمی آرمیده نیست
آن کس که طبعش از همه عالم رمیده نیست
بر روی ما ز آفت سیلیّ روزگار
امّید بازگشتن رنگ پریده نیست
خوش آن که دل به سلسه مویان نداده است
از مشک زلف، بوی به زخمش رسیده نیست
دنیا، شکسته کشتی بحر حوادث است
در کشتی شکسته کسی آرمیده نیست
دست ار گشاده نیست، همانا که نیست دست
فرقی میان بسته پر و پر بریده نیست
هر کس ندید طرّۀ در پا کشیده را
چاکش ز جیب صبر، به دامن رسیده نیست
عمرم تمام صرف ره جستجوی شد
تا یافتم که مهر و وفا آفریده نیست
شب طی کنند راه طلب را مجرّدان
با سایه چون رفیق شود کس، جریده نیست
یا خانۀ حباب بود یا دل کلیم
جایی که عنکبوت علایق تنیده نیست