چو ساخت چشم تو کارم نهفته دیدن چیست

کلیم همدانی- غزل شماره 61

چو ساخت چشم تو کارم نهفته دیدن چیست

بر آتشی که به نی در گرفته دامن چیست

اگر نه صبح سیه بخت، کار شام کند

سیاه روزی ما زان بیاضِ گردن چیست

دلا تو چشم مرا کرده ای ز گریه سفید

ز آهْ سرمه کشیدن به چشم روزن چیست

نباشد ار دل صیّادْ داغدار از من

بریده چون پر و بالم، قفس ز آهن چیست

نبرد بهره، بَرِ هر که جمع شد نعمت

که باغبان نشناسد که سیر گلشن چیست

ز مرگ این همه اطفال آرزو هرگز

دلم نسوخت، که دانم طریق شیون چیست

چه غم اگر نشناسی حق وفای مرا؟

که هیچ بت نشناسد حق برهمن چیست

به خرمن ار بودت کام دل ز کشت امید

چو عمر باد بود، باد را ز خرمن چیست

شناسد آن که بپوشد برهنه پایی را

که نفع آبله های فراخْ دامن چیست

دلت کلیم چو دارد غبار شکوه ز دوست

دگر بر آینه ات زنگ کین دشمن چیست

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها