کلیم همدانی- غزل شماره 380
به عهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد
به جرم بی اثری ناله را به زندان کرد
درون سینه به ذوقی نشست ناوک او
که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد
بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش
کنون که ناوک او سینه را نیستان کرد
به چشم روشنی داغهای کهنه روم
تبسّمش نمک تازه در نمکدان کرد
همان به قیمت جان می خرند از لب او
چه شد که گریۀ من نرخ گوهر ارزان کرد
به رو درآید اشکم چو طفل نو رفتار
اگرچه در طلبش طیّ صد بیابان کرد
بدان مثابه که خیزد سخن ز روی سخن
کسی که نام مرا برد، یاد نسیان کرد
نم سرشک، لب بسته را گشود از هم
کلیم آخر ما را ز گریه خندان کرد