از عدم دیر آمدیم، این قسمت ما می رسد

کلیم همدانی- غزل شماره 365

از عدم دیر آمدیم، این قسمت ما می رسد

کم نصیب است آن که در آخر به یغما می رسد

بخت ما گر نارسا افتاد، زلف او رساست

طرّه اش آخر به دست کوته ما می رسد

در پناه باده از آسیب دوران باک نیست

صد شکست از شیشۀ مستان به خارا می رسد

واعظ از افسون نخواهد توبه داد از می مرا

پا نخواهم خورد، تا دستم به مینا می رسد

عشق اگر مهلت دهد، هم تا به کی خواهد کشید

شمع اگر بسیار امان یابد به فردا می رسد

مردمی می زیبد الحق چشم بیمار ترا

خود به این حال و به حال خستگان وا می رسد

چشمت از مستی چه داند حال دلها را که چیست

کنجکاویهای مژگانت به اینها می رسد

خرّمی در طالعم چون نیست، بیهوده است سعی

خس نخواهد سبز گردید ار به دریا می رسد

بر ز نخل آرزو هرگز نمی چینی کلیم

در چه فصل این میوۀ خام تمنّا می رسد؟

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها