بر سر خود می کند ویران، سرای دیده را

کلیم همدانی- غزل شماره 30

بر سر خود می کند ویران، سرای دیده را

پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را

کی توانی ترک ما کردن، که با هم الفتی است

طالع برگشته و مژگان  برگردیده را

دستگاه ما کجا شایستۀ تاراج اوست؟

غیر زانو نیست سامانی سر شوریده را

کوه محنت سخت می کاهد مرا، ساقی بده

بادۀ تندی که بگدازد غم بالیده را

در زمان تیره روزی، دوست دشمن می شود

بی تو مژگان می زند دامن، چراغ دیده را

حاصل پرهیز زاهد نیست جز آلودگی

کرده پر خار تعلّق دامن بر چیده را

در ترازوی صدف، گوهر نگنجد از نشاط

با گهر همسر کنم گر نکتۀ سنجیده را

بُرده را پنهان کند دزد و دلیران می برند

بر سر بازار شهرت، معنی دزدیده را!

می کنم تدبیر بخت بد، مروّت مانع است

سهل باشد چاره کردن دشمن خوابیده را

نامه ات را قاصد آورد و نمی خواند کلیم

از دلش ناید که بر دارد ز راهت  دیده را

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها