تا دل دیوانه بود، از عافیت دلگیر بود

کلیم همدانی- غزل شماره 260

تا دل دیوانه بود، از عافیت دلگیر بود

همچو شیون، خانه زاد حلقۀ زنجیر بود

گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید

ناله هرجا رفت، نی در ناخن تأثیر بود

تیره روزی نیست امروزی، که تدبیری کنم

این سیه بختی، مداد خامۀ تقدیر بود

در کنار مادر دهریم طفل روزه دار

رفت ایّامی که پستان امل را شیر بود

از سرم بیرون نخواهد رفت سودایت که عشق

بر سر من بیخت هر خاکی که دامنگیر بود

در دیار آشنایی روی خندان زخم داشت

ابروی بی چین اگر دیدیم با شمشیر بود

آتش دوزخ ز ما تردامنان رنگی نداشت

آنچه آن جا سوخت ما را، خجلت تقصیر بود

هر که قانع شد، به بوی خانۀ همسایه ساخت

تا به دل بوی کبابی بود، چشمم سیر بود

از هدف باید کلیم آموختن طرز وفا

صد ستم دید و همان رویش به سوی تیر بود

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها