زاهد از تر دامنی دامن چو بر اخگر زند

کلیم همدانی- غزل شماره 245

زاهد از تر دامنی دامن چو بر اخگر زند

سبزه جای دود از آتش همان دم سر زند

دود آه عندلیبان آتش صد خرمن است

خویش را از پا در آرد هر که گل بر سر زند

رنگ خجلت از رخ گل تا قیامت ظاهر است

غنچۀ نوکیسه گر چندین گره بر زر زند

هر که را باید نوشتن نسخۀ آداب فقر

صفحۀ تن را ز نقش بوریا مسطر زند

خون عاشق از حجاب حسن، پنهان می خورد

شوخ بی باکی که ساغر در صف محشر زند

خون ما را چون شفق بر صبحِ آن گردن مبند

صبر کن چندان که عاشق سینه بر خنجر زند

نقش بغداد از سواد دهر نتوانست شست

دجله را کی می رسد پهلو به چشم تر زند؟

خونبهای مرغ دل دانی بر صیّاد چیست؟

این که بگذارد به خون خویش بال و پر زند

کو گدایی چو کلیم امروز در اقلیم فقر؟

غیرِ نومیدی، بود کفر ار در دیگر زند

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها