مرنج از کس، که هر کلفت که آید ز آسمان آید

کلیم همدانی- غزل شماره 225

مرنج از کس، که هر کلفت که آید ز آسمان آید

همه تیر حوادث از کمان کهکشان آید

بلا هم پا بیفشارد چو جان سختانه پیش آیی

که پیکان بر نیاید زود، چون بر استخوان آید

ز دل تا لب، ره گفتار را از گریه می بندم

که می ترسم حدیث عشق از دل بر زبان آید

چراغ از حرف رخسار تو افروزند در مجلس

حدیث زلف شبرنگ تو هرجا در میان آید

نخواهد سوخت عالم ز آتش پیکان او آخر

چه خواهد شد اگر تیر مرادی بر نشان آید؟

در آن گلزار می نالم که اشک عندلیبانش

اگر شبنم شود، بر خاطر گلبن گران آید

سراپایم ز دردت آنچنان لبریز شیون شد

که از مضراب مژگان تار اشکم در فغان آید

دماغ عالمی از بوی زلف او چنان پر شد

که در صحن چمن خون از دماغ ارغوان آید

کلیم از حرف تیغ او جراحت آب بردارد

ز بس هر زخمها را آب حسرت در دهان آید

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها