دولت به ملک عشق به هر سر نمی رسد

کلیم همدانی- غزل شماره 182

دولت به ملک عشق به هر سر نمی رسد

سر تا بریده نیست به افسر نمی رسد

جایی که عارض تو به دعوی طرف شود

میراث آینه به سکندر نمی رسد

ناامن گشته میکده از دست رهزنان

می از حجاب شیشه به ساغر نمی رسد

هر جا که تشنه ای است، رسد گر به کام خویش

زین بحر، قطره نیز به گوهر نمی رسد

زین بخشِ آب و تاب که روی تو برده است

جز گردِ رویِ کار به اخگر نمی رسد

پیدا نمی کند نمکی، شور رستخیز

تا گریه ام به دامن محشر نمی رسد

بر سر زن آن قدر که رسد کف به آبله

دستت اگر به ساغر دیگر نمی رسد

بیگانه پی به دقّت معنی نمی برد

جز آشنا به دادِ سخنور نمی رسد

تا غنچۀ دهان ترا نقش بسته اند

تنگیّ دل به عاشقِ بی زر نمی رسد

چشم اثر کلیم ندارم ز آه خویش

آری ز نخل سوخته نوبر نمی رسد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها