منم که تنگدلی باغ دلگشای من است

کلیم همدانی- غزل شماره 165

منم که تنگدلی باغ دلگشای من است

به دستم آبله جام جهان نمای من است

رسیده همرهی بخت واژگون جایی

که هر که خاک رهم بود، خار پای من است

به دستگیری افلاکم احتیاجی نیست

کلیمِ وقتم و افتادگی عصای من است

به خاک و خون کشدم هر کجا که سرو قدی است

هر آن نهال که بالا کشد، بلای من است

چنین که دیدن وضع زمانه جانکاه است

به دیده هر چه غبار است، توتیای من است

طبیب در عرق شرم، نسخه ها را شست

ز بس که منفعل از درد بی دوای من است

به هر کجا که رود دیده، می روم، چه کنم

ز اشک، یک سر زنجیر او به پای من است

ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم

ز من کناره کند هر که آشنای من است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها