کلیم همدانی- غزل شماره 13
نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما
گردد آیینه سیه تاب ز خاکستر ما
بیکسانیم، گذاری به سر ما که کند؟
مگر از گریه گهی بگذرد آب از سر ما
ای دل انگار که چون تیغ به بند افتادیم
بهتر آن است که ظاهر نشود جوهر ما
نه تذرویم و نه طاووس، چه در ما دیده است؟
که پرد دیدۀ دام از پی بال و پر ما
روی گرمی چو نبینیم، به کس وا نشویم
نخل مومیم و به جز شعله نچیند بر ما
نشأه از باده ندیدیم و طرب در مستی
خاک محنت زده ای بود گِل ساغر ما
اشک اختر همه از دیدۀ گردون بچکد
مصلحت نیست که دودی بکند مجمر ما
پیش این جوهریانی که درین بازارند
قیمت رشته فزونتر بود از گوهر ما
نیست دور از اثر طالعِ پستِ تو کلیم
که به چاه افتد اگر سیر کند اختر ما