اشعار پاییز رحیمی

شعر نخست :

 

ماه هم باشی شب نامرد می بلعد تو را

این سیاهی ، بی برو برگرد می بلعد تو را

شعله باشی زیر خاکستر،نسیمی می وزد

آتش دیوانه ، سرخ و زرد می بلعد تو را

بید باشی ، کوچه را در سایه ات مهمان کنی

بادهای هرزه ی ولگرد می بلعد تو  را

کوه باشی ،در خودت پنهان کنی اندوه را

عاقبت می پاشی از هم، درد می بلعد تو را

هرچه هم پروانه باشی، هرچه هم زیبا شوی

عاقبت آن عنکبوت  زرد، می بلعد تو را

می نشینی ساعتی را با خودت خلوت کنی

فکرهای کهنه ی نامرد می بلعد تو را

مرگ می آید کنارت می نشیند روی مبل

بعد هم مثل شرابی سرد می بلعد تو را

 


شعر دوم :

 

بیچاره آن درخت، که دستانش ، پروازگاه زاغ و زغن باشد

تقدیر پیر، خواسته باشد او میراث رنج های کهن باشد

هر روز ، سایه سار لطیفش را بر عابران کوچه ببخشاید

آن وقت در نگاه همین مردم،چیزی شبیه خار و گون باشد

بر شاخه هاش جغد شود حاکم ، در برگهاش شعله بیافروزند

باشاخه های سرخ رها در باد، همواره گرم نعره زدن باشد

هی ریشه ریشه ریشه شود فریاد، هی شاخه شاخه شاخه رود بر باد

گنجشک های پیر چه می دانند؟ شاید درخت، رمز وطن باشد

شاعر نگاه کرد در آیینه ، در خویشتن ، دقیق شدن سخت است

شاید هم این درخت که می گویی ،تقدیر  نانوشته ی من باشد

من آن درخت پیر کهنسالم ، اسطوره ی قدیم فراموشی

بگذار نام شعله برانگیزم، سرو و چنار و بید نه ،  زن باشد


واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،پاييز رحيمي.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها