خوشا روزی ز دنیا دربه در بم

وفایی مهابادی – غزل شماره 49

(1)

خوشا روزی ز دنیا دربه در بم

ز جستجوی عالم بی اثر بم

شبان و روز نالان در بیابان

حریف شب رو باد سحر بم

نفهمد هیچ کس نام و نشانم

اگر عاقل اگر آشفته سر بم

به هر مرزی دواند گردبادم

به هر جایی که خواهم خاک سر بم

به چشم تر گذارم آستین را

گهی بی مادر و گه بی پدر بم

چراغی در دلم گیرد فروغی

که از روشن دلی یار فنر بم

گهی شادان، گهی خندان شب و روز

گهی نالان، گهی خونین جگر بم

ز صهبایی چنان دیوانه گردم

که از غوغای محشر بی خبر بم

نمی دانم چه سازم تا بسوزم

کزین بود و نبودم خود به در بم

مگر نالان به روز آرم شبی را

به زاری دست و دامان سحر بم

“وفایی” را نمی دانم علاجی

مگر سر تا قدم غرق نظر بم


واژگان دشوار : 1– این غزل در حقیقت ترجمه ی شعری به زبان کُردی است که در بخش شعرهای کردی دیوان ماموستا وفایی ضبط شده است، اما در انتساب این غزل ترجمه شده به وفایی شک و تردید داریم. الله اعلم !

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها