در ازل سنبل گیسوی تو را شانه زدند

وفایی مهابادی – غزل شماره 44

در ازل سنبل گیسوی تو را شانه زدند

رقم شیفتگی بر من دیوانه زدند

من ازآن روز خرابم که به خلوت گه حسن

سرمه ی ناز بر آن نرگس مستانه زدند

قبله ی راهب صد ساله شد از معجزه ات

شکل ابروی تو چون بر در میخانه زدند

غمزه آرام مرا در سیه زلف ربود

کاروان را به شب آن نرگس مستانه زدند

آب شمع رخ تو زلف شب آراست ولی

آتشی بود که در هستی پروانه زدند

خاک شو گر طلب پرتو انوار کنی

جالب آن است که این فیض به ویرانه زدند

زاهد از باده کشی منع “وفایی” چه کنی؟

کز ازل آب و گِلش بر در میخانه زدند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها