گوشه ی چشم توام گوشه نشین کرد ز خود

وفایی مهابادی – غزل شماره 17

گوشه ی چشم توام گوشه نشین کرد ز خود

معنی گوشه نشین هر که نداند این است

من چه دانم به جگر گاه مرا دست که زد

این قدر هست که سرپنجه ی او خونین است

شرح گریان ز غم زلف تو ناید به قلم

ماجرای من سودازده صد چندین است

خواستم از دهنش بوسه، به تیغم زد و گفت:

هر که بی جا بزند حرف، سزایش این است

من فدای قدم آنکه دلم داد به دوست

مرده را هر که کند زنده مسیحا این است

گر به تیغم بزنی دست ندارم ز لبت

چه کنم جان من آخر، نه که جان شیرین است؟

عرق روی تو بر گردن تو ریخته است

یا که با صبح بهار آمده این پروین است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها