تا مقصدِ عشّاق رهی دور و دراز است

 

وحشی بافقی- غزل شماره 39

تا مقصدِ عشّاق رهی دور و دراز است

یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است

در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی

بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

صد بلعجبی هست همه لازمۀ عشق

از جمله یکی قصّهٔ محمود و ایاز است

عشق است که سر در قدم ناز نهاده

حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است

این راغ عجب چیست که کبکِ دریش را

رنگینیِ منقار ز خونِ دلِ باز است

این مهرهٔ مومی که دلِ ماست چه تابد

با برق جنون کآتش یاقوت گداز است

وحشی تو برون مانده‌ای از سعیِ کمِ خویش

ورنه دَرِ مقصود به روی همه باز است

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها