دل پر حسرت از کویِ تو برگردیدم و رفتم

وحشی بافقی- غزل شماره 318

دل پر حسرت از کویِ تو برگردیدم و رفتم

نشد پابوس روزی، آستان بوسیدم و رفتم

ز گَردِ راه خود را بر سر کوی تو افکندم

رخِ پر گرد، بر خاکِ درت مالیدم و رفتم

اگر منزل به منزل چون جرس نالم عجب نبود

که آواز دَرایی از درت نشنیدم و رفتم

نیامد سروِ من بیرون که بر گِردِ سرش گردم

به سان گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم

میّسر چون نشد وحشی که بینم خلوتِ وصلش

به حسرت بر در و دیوارِ کویش دیدم و رفتم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها