مدّتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام

وحشی بافقی- غزل شماره 304 

مدّتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام

عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتاده‌ام

نوبهاری می‌دماند از خاکِ من گل وان گذشت

گشته‌ام پژمرده وز نشو و نما افتاده‌ام

در هوایِ گلشنی صد ره چو مرغِ بسته‌ بال

کرده‌ام آهنگ پرواز و بجا افتاده‌ام

گر نمی‌پویم رهِ دیدار عذرم ظاهر است

بسکه در زنجیرِ غم ماندم ز پا افتاده‌ام

نه گمانِ رَستگی دارم نه امّیدِ خلاص

سخت در تشویش و محکم در بلا افتاده‌ام

مایهٔ هستی تمامی سوختم بر یادِ وصل

مفلسم وحشی به فکرِ کیمیا افتاده‌ام

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها